غیر از این حالت اخم و غصب و تندی خو
تو چه ارزانی من کرده ای ای پست دو رو
بردی از من همه آسایش و آرامی جان
کی نشسته است بگو،خنده لب چهره یتان
کی سزد همچو منی شاد و غزل خوان چو بهار
خشکی و سردی خود را به سر ما تو نیار
تو گس و بی رخ و افسرده و دلمرده سخن
پر ز هرزه شود ار، پا بگذاری به چمن
کی عجب باشد از اینکه، تو کنی جنگ و جدل
تو که در دارایی من، نه طلایی نه بدل