.

.

.: کدامین جاده امشب می گذارد سر به پای تو :.

سلام به همگی
اوضاع و احوال بر وقف مراد باشه ایشاله
حقیقتش یه دفعه ای شد و رفتیم پابوس امام رضا البته از قبل بنا بود ولی خوب بازم ناگهانی رفتم ،که روی همتونو بابت این قضیه میبوسم جاتون خالی هم خوش گذشت و هم خیلی شلوغ بود، جای سوزن انداختن نبود .به نیابت از همتون هم دعا کردم جمیعا و دوستانی رو حتی به اسم باور کنین (هر کی دروغ گفت مماغش بشه اینقذری)... از اون طرفم دو شب رفتیم بابلسر که من به علت سرما خوردن و سر درد و هزارتا کوفت و زهر مار، افتدم خونه و اصلا رنگ دریا رو هم ندیدم
خوب ایول عیدتون مبارک باشه
میگم چقدر چراغونی کردن و چقدر شلوغ پلوغه ....
خوب این روزا کارم ریخته بهم و خیلی سرم شلوغه ولی امشب و یا فردا شب میشینم و تمام مطلبتونو میخونم چون خیلی هاتون به من سر زدین و من هنوز برای عرض ارادت نرسیدم خدمتتون (چقدر باکلاسم من) و بعدشم یه سفر نسبتا کوتاه-بلند دیگه دارم در عرض دو روز آینده در طول اصفهان برای انجام بدبختی،فلاکت،بیچارگی خیلی دلم برایتون تنگ شده برای همتون برای همتون که برام پ ام گذاشتین ،کامنت گذاشتین ...  
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
:: هر بار که می روی، رسیده ای ::                                                                         
پشت اش سنگین بود و جاده های دنیا طولانی. می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته میخزید، دشوار و کند؛ و دورها همیشه دور بود.
سنگ پشت تقدیرش را دوست نمی داشت و آن را چون اجباری سخت بر دوش می کشید.
پرنده ای در آسمان پر زد، سبک؛ و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت: این عدل نیست، این عدل نیست. کاش پشتم را این همه سنگین نمی کردی، من هیچ گاه نمی رسم. هیچ گاه. و در لاک سنگی خود خزید، به نیت نا امیدی.
خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد. کره ای کوچک بود.
و گفت: نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس نمی رسد.
چون رسیدنی در کار نیست. فقط رفتن است. حتی اگر اندکی. و هر بار که می روی، رسیده ای. و باور کن آنچه بر دوش توست، تنها لاکی سنگی نیست، تو پاره ای از هستی را بر دوش می کشی؛ پاره ای از مرا.خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راه ها چندان دور.
سنگ پشت به راه افتاد و گفت: رفتن، حتی اگر اندکی؛ و پاره ای از «او» را با عشق بر دوش کشید. (عرفان نظرآهاری)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- پاورقی:
:: با تشکر از دوست خوبم خانم آزاده چند ساله از کجا